عقلِ عقل

عقل عقلند اولیا و عقلها *** بر مثال اشتران تا انتها

عقلِ عقل

عقل عقلند اولیا و عقلها *** بر مثال اشتران تا انتها

عقلِ عقل

نگارنده این وبلاگ نماینده انقلاب اسلامی نیست، اما هوادار انقلاب اسلامی و هوادار هوادارن انقلاب اسلامی است و عهدی باطنی با انقلاب اسلامی و آرمانهایش دارد و از مخالفان انقلاب و جمهوری اسلامی به شدت بیزار است.

مرا عهدی است با جانان که تا جان در بدن دارم
هوادارن کویش را چو جان خویشتن دارم

نقد فیلم بی خداحافظی

سه شنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۱، ۱۲:۳۳ ق.ظ

وقتی پیام فیلم خود فیلم را نقض می کند!

نقد فیلم بی خداحافظی

فیلم بی خداحافظی درباره رضا صادقی و هنرمندان متعهد و مردمی کشور است که برای آرمان و عشق خود کار می کنند و حاضر نیستند به هر سفارش و قراردادی تن بدهند. اما در این فیلم نه خبری از رضا صادقی است نه خبری از تعهد، نه مردم نه عشق و نه آرمان. در عوض فیلم پر است از نماهای دکوری کش دار و بی معنی و مبهم که کارگردان سعی دارد با آنها «عمیق نمایی» کند. این در حالی است که ما در فیلم با عمق هیچ چیز روبرو نمی شویم، حتی با عمق و لایه های شخصیتی رضا صادقی که فیلم درباره او ساخته شده است. در فیلم ما با خواننده مشکی پوش بداخلاق و تندخویی طرف هستیم که بی خود و بی جهت با همه (حتی دوستان صمیمیش و تهیه کننده کارهایش که از او خواستگاری هم کرده) دعوا دارد.

از عشق و آرمان والای رضا صادقی که باعث می شود پیشنهاد تهیه کننده های مختلف را رد کند هم چیزی نمی بینیم. عشق والای رضا صادقی چیست که مثلا در حرفها و شعرهای رضا صادقی منعکس می شود؟ معشوقه قدیمیش(شقایق فراهانی)؟معشوقه جدیدش(ترانه)؟! مادرش؟ یا خدا؟! یا مردم؟! آن عشق پاک زمینی که رضا صادقی از آن می گوید کجاست که در فیلم دیده نمی شود؟!

از مردم و طرفداران رضا صادقی هم چیزی جز دو نمای تزئینی نمی بینیم. یکی در ابتدای فیلم که طرفدارانش با لباس مشکی در بیمارستان به چشم می خورند و دیگری در انتهای فیلم که چند دختر و پسر جوان جلوی در بیمارستان روی سر و کول هم نشسته اند و ترانه «تو با منی هر جا برم...» را می خوانند. همین!

فیلم بی خداحافظی معلوم نیست در چه ژانری ساخته شده است. آیا قرار بوده یک فیلم ملودرام از کار دربیاید یا یک فیلم رئال اجتماعی؟ آیا با یک فیلم انتلکت طرف هستیم یا یک فیلم پاپیولار؟ این فیلم یک فیلم موزیکال است یا یک فیلم زندگی نامه ای؟ آیا آن کسی که به هوای دیدن خواننده محبوبش روی پرده سینما به سینما آمده انتظار دارد که با چنین فیلمی روبرو شود؟

می توان گفت ژانر فیلم بی خداحافظی اپیدمی امروز سینمای شبه روشنفکری ایران است: «ژانر یاس». ژانری که القای بن بست جزء لاینفک آن است. نگاهی به شخصیتهای کلیشه ای فیلم ما را در فهم این مطلب یاری می کند:

«رضا صادقی» که معلوم نیست چرا (شاید به خاطر بیماری افسردگی) به کما رفته است. «ترانه»(مژگان بیات) که محبوب و حبیب رضا صادقی و تهیه کننده اول کارهای رضا صادقی است، به همراه «دوست رضا صادقی» (محمدرضا فروتن) به خارج از ایران «مهاجرت» کرده است. «دوست دیگر رضا صادقی» (افشین هاشمی) که خواننده و نوازنده موسیقی سنتی است، یک معتاد هپلی شده است. «نسیم دانش» (پگاه آهنگرانی) که نمی خواهد به هر کاری تن دهد در معرض اخراج شدن است و دوست پسر نسیم معلوم نیست چرا خفقان گرفته  و چیزی نمی گوید. مدیر روزنامه پگاه (پیام دهکردی) یک شخصیت عقده ای است که از زندگی اش احساس ناکامی می کند و به همین دلیل با رقیب دیرینه اش شراکت می کند. دو شخصیت سرمایه دار فیلم هم (اگر بتوان آنها را شخصیت نامید) به قدری کلیشه ای و سطحی پرداخت شده اند که از ابتدا برای مخاطب روشن است که باید از آنها بدش بیاید. همسر یکی از آن سرمایه دار ها (شقایق فراهانی) که آرایش و گریمش شبیه فاحشه هاست، بعد از سالها فیلش یاد هندوستان کرده و یاد عشق قدیمیش رضا صادقی افتاده و آمده که گذشته را جبران کند و با او ارتباطی برقرار کند اما ناکام می ماند. همه ناکام، همه عقده ای، همه بی چاره، همه بد و همه بدبخت...

اما قصه فیلم هم اصلا جلو نمی رود زیرا معلوم نیست گره داستان کجاست و چرا خبرنگار کنجکاو شده است که ماجرای رضا صادقی را دنبال کند. این که چرا رضا صادقی منزوی شده و دیگر نمی خواند و به کما رفته هم نمی تواند مخاطب را با خود همراه کند و مخاطب تا پایان فیلم بیرون از فیلم قرار می گیرد و تنها تماشاگر فیلم است و درگیر فیلم نمی شود. مثلا قرار است ما با خبرنگار و حس کنجکاویش احساس همذات پنداری کنیم و قصه را از دریچه نگاه او دنبال کنیم اما این امر هم هیچ گاه در فیلم محقق نمی شود زیرا بیشتر از این که لایه های شخصیت و زمینه اجتماعی شخصیت خبرنگار نشان داده شود، کارگردان به فکر فوکوس روی انگشتر خبرنگار و رابطه مبهمش با دوست پسر ساکتش است. البته اگر بیش از این هم به شخصیت خبرنگار (نسیم دانش) می پرداخت، آن وقت فیلم درباره نسیم دانش بود، نه درباره رضا صادقی!

 صحنه های کنسرت رضا صادقی هم به قدری تصنعی دکوپاژ شده که دردی از فیلم دوا نمی کند و کاملا بیرون از فیلم قرار می گیرد.

در مجموع فیلم بی خداحافظی فیلمی است که تکلیفش نه با خودش روشن است نه با مخاطبش و نه با موضوعش. فیلمی معلق روی هوا و به شدت سفارشی، که از آن به خوبی پیداست که سازنده علاقه ای به موضوع فیلم ندارد و یک کار سفارشی محض انجام داده است. همان کاری که خود فیلم مدعی تقبیح آن است!

احمد امینی کارگردان بی خداحافظی گفته بود چون علاقه ای به موسیقی پاپ و کارهای رضا صادقی نداشته است کارگردانی این فیلم را قبول نکرده، اما یک روز یکی از آهنگهای رضا صادقی را که پسرش گوش می کرده شنیده است و نظرش عوض شده و تصمیم گرفته پیشنهاد تهیه کننده را قبول کند و این فیلم را بسازد!

-----------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت:

1- این مطلب به سفارش مجله سینما رسانه به تحریر دراومد و گرنه اگر پولم رو بریزم تو جوب بهتر از اینه که بدم به همچین فیلمایی.

2- آیا واقعا همه چیز نسبی است؟!


  • سید علی سیدان

نظرات  (۳)

خوب بود.
ولی بهتره مطلبی هم درباره فیلم توهین آمیز به ساحت مقدس پیامبر مینوشتین
یه فکر اساسی هم برای این سوالای فلسفیتون بکنین که بعدا گریبان گیرتون نشه!
پاسخ:
شده!
  • طیبه سادات
  • معلومه همه چی نسبیه ." مخصوصا این جمله همه چی نسبیه "
    واقعا" موضوع فیلم بلاتکلیف بود .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی